سلام روزگار.... (ازدست عزیزان چه بگویم گله ای....)
| ||
|
من از یک شکست عاشقانه می ایم بگذار همه برای این اعتراف تلخ سرزنشم کنندمیگویند از صبح بنویس از افتاب ومن چگونه از خورشید بنویسم وقتی تمام وقت باران پنجرهی چشمانم را شسته است همه دلشان نقش های مثبت میخواهد و ادم های شاد اما من گمان میکنم این خیلی خوب است که نمیتوانم ادای ادمهای خوشبخت را در بیاورم بی ستاره ام و زرد با رنگ معطر پاییز سقف اعتماد تعمیریست که مداوم چکه میکنداغوش ترانه ها همچنین از عطرتناو که باید پر باشد خالی ست نمیتوانم باور کنم نه رفتنش و نه نماندنش را
نظرات شما عزیزان: موضوعات مرتبط: عشقی .، ، برچسبها: |
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |